سه جوان قصد می کنند به جرکان بروند، کافه چی سه جوان بومی را که پس از جمع کردن قاسنی از آباده به ایشوم آمده اند با آنها همراه می کند تا راهنمای مسیرشان باشند. آغاز داستان با راه افتادن این ۶ نفر شکل میگيرد، صبح راه می افتند، ساکها را در خورجین خرها میگذارند، راوی به جوانها مشکوک است، سوال و جوابهایی در طول مسیر شکل میگیرد، به چشمه که میرسند آب میخورند هواپیمایی میگذرد، راوی ملخی پیدا می کند و در جیب میگذارد...
اشاره هایی به قانون یکجا نشین کردن عشایر و خلع سلاح کردن آنها در دوران پهلوی اول هم در داستان وجود دارد.
اگر ایرادی در ادای لهجه های ترکی و اصفهانی در روایت داستان وجود دارد، پيشتر عذر خواهم.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
اولین نفر کامنت بزار
عروسک پشت پرده داستان کوتاهی از صادق هدایت است ...
ای افسوس...
سرزمین کیکاووس...
لگد ک...
ملکوت رمان کوتاهی از بهرام صادقی است. داستان ای...
ملکوت رمان کوتاهی از بهرام صادقی است. داستان ای...
ملکوت رمان کوتاهی از بهرام صادقی است. داستان ای...
ملکوت رمان کوتاهی از بهرام صادقی است. داستان ای...
ملکوت رمان کوتاهی از بهرام صادقی است. داستان ای...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است