ای افسوس...
سرزمین کیکاووس...
لگد کوب قزاق روس...
داستان دوستی خاله خرسه حکایتی از مشکلات مردم فلک زده ی ایران در سالهای جنگ اول جهانی است. ایرانیان از پیش روسها را خرس می خواندند این روایت از شکست های ایرانیان در جنگهای ایران و روس و جدا کردن قفقاز از ایران آغاز شد. ایرانیان شکست خورده دشمن زورگو را به خرسی بی پروا مثل زدند که سالهای پس از آن هم ستمگرانه همواره باج خواهی می کرد.
روس ها و انگلیسی ها در سالهای حکومت قاجاریان مانند دو لبه ی قیچی مخالف هم اما برای تخریب ایران هماهنگ حرکت می کردند. تلاشهای قجر ها در گرسنه و خرافاتی نگه داشتن مردم هم مزید بر علت شد و رفته رفته سلطه ی بیگانه چونان اختاپوسی گران بند بند وجود ما را در بر گرفت
و کار را به جایی رساند که ناصرالدین شاه از سر استیصال می گفت می خواهم به جنوب مملکت بروم سفیر روس اعتراض می کند می خواهم به شمال مملکت بروم سفیر انگلیس اعتراض می کند ای مرده شوی سلطنتی را ببرد که شاه حق ندارد به شمال و جنوب مملکتش سفر کند. وضع ما در دوران مظفرالدین شاه بد تر شد و با انقلاب مشروطه حکم کتاب شیرازه در رفته ای را پیدا کردیم که محمد علی شاه گمان کرد می تواند به استبداد صغیرش شیرازه کند و سامان دهد . با فتح تهران و بد تر شدن شرایط، امان از مردم برید و رکودی وحشتناک سرتاسر کشور را فرا گرفت و با همان حالت در حالی که احمد شاه جوان و عاشق پیشه به تازگی از قیمومیت خارج و تاج و تخت را در امر خود داشت جهان وارد جنگ اول جهانی شد . سوء تدبیر ها و یا شاید اقتضای شرایط ما را هم در گیر جنگ نمود و ایرانیان مفلوک و گرسنه مهمانان ناخوانده ای را در سرزمین خود دیدند از نسل همان خرسهای روسی و روباههای انگلیسی . در این شرایط بود که قحطی در ایران آغاز شد و در فاصله ی 1296 تا 1298 به قول محققین بزرگترین قتل عام تاریخ در ایران اتفاق افتاد این سال همان سال گرانی ست که بزرگتر ها به ما می گفتند . در این سالها بود که حدود 8-9 میلیون آدم در ایران تلف شدند و خدا میداند چه شد.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
اولین نفر کامنت بزار
عروسک پشت پرده داستان کوتاهی از صادق هدایت است ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است