• 4 روز پیش

  • 0

  • 01:08:59

زبان خامه ندارد سر بیان فراق ۲۹۷

رواق / Ravaq
0
توضیحات
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن زبان خامه ندارد سر بيان فراق وگرنه (چگونه) شرح دهم با تو داستان فراق دريغ مدت عمرم که بر اميد وصال به سر رسيد و نيامد به سر زمان فراق سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم به راستان که نهادم بر آستان فراق چگونه باز کنم بال در هوای وصال که ريخت مرغ دلم پر در آشيان فراق؟ کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود ز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق اگر به دست من افتد فراق را بکشم که روز هجر سيه باد و خان‌ومان فراق رفيق خيل خياليم و (هم‌رکیب) همنشين شکيب قرين آتش هجران و هم‌قران فراق چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ست تنم وکيل قضا و دلم ضمان فراق ز سوز شوق دلم شد کباب دور از يار مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فراق فلک چو ديد سرم را اسير چنبر (شوق) عشق ببست گردن صبرم به ريسمان فراقنوید وصل به گوشم رسید در شب هجرکه آمده‌ست به آخر تو را زمان فراق به پای شوق گر اين ره به سر شدی حافظ به دست (صبر) هجر ندادی کسی عنان فراق Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها