ژروم حالا حقیقتی را میداند که شاید بهتر بود هرگز کشف نمیکرد. قاتل همسرش بعد از ده سال از او چه میخواهد؟تکستور نهتنها برنامهی سفر کاری بارسلونا را طراحی کرده، بلکه حتی تأخیر هواپیما هم بخشی از نقشهاش بوده. اما چرا؟ چرا بعد از ده سال سکوت، حالا سراغ ژروم آمده؟
ذهن ژروم پر از سوال است. آیا این یک بازی است؟ آیا او قربانی نقشهای بزرگتر شده؟ هرچه بیشتر فکر میکند، بیشتر احساس میکند که همهچیز از قبل چیده شده، مثل یک پازل که حالا قطعاتش یکییکی جلوی چشمهایش قرار میگیرند. اما هنوز چیزی کم است… چرا تکستور بعد از این همه سال برگشته؟
ژروم ترس را حس میکند، اما چیزی که بیشتر از همه نگرانش میکند، خودش است. انگار در این ماجرا، چیزی درون او تغییر کرده… . او هنوز نمیداند بازی تا کجا ادامه دارد، اما یک چیز را خوب فهمیده: این فقط یک اتفاق ساده نیست. این، یک تقابل است.
اولین نفر کامنت بزار
قسمت چهارم: پردهی تار...
آغاز رویارویی با گذشته...
سفری به تاریکی ذهن انس...
اد و لورن وارن چند دهه...
شما چطو...
خشایارشا میگه:برای من هیچکس نمیتونه مثل تو باشه...
شاهدخت ایرانی در لباس یک فاحشه در کشتی دزدان د...
مگه خشایارشا کسیو در آغوش میگیره؟این حس متفاوته...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است